میم سرپرستاره اورژانسمونه.یه خانمه 40 ساله خوش رو خوش برخورد و به روزبرخلاف همه سرپرستارا که بداخلاق و مجردن این همیشه خوش اخلاق بود انقدر که یه روز داشتیم حساب میکردیم گفتم همه سرپرستارامون مجرد جز میم که بعد گفتن نه بابا میم هم مجرده.یه روز پا پیش شدم گفتم چرا شوهر نکردی تو هم مثل من بابات نذاشت؟.خندید و گفت یه روز برات تعریف میکنم.یه روز بالاخره گیرش انداختم و گفتم بگو

بالاخره یا روز برام تعریف کرد.گفت تازه درسشو تموم کرده بود و اومده بود تو بیمارستان که یکی از رزیدنتای اطفال اشنا میشه.عاشق هم میشن.رزیدنت اطفال مال شهر غریب بوده و مادر شوهرای شهر غریب خیلی معروفن.خلاصه که مادر شوهر میگه من زن پرستار واسه پسرم نمیگیرم.پسره وایمسیه تو رو خونوادش به سرپرستار میگه منو بدون خونوادم بخواه و سرپرستار هم راضی نمیشه.سال ها میگذره و این دوتا باهم رابطشونو ادامه میدن ولی بعد از چند سال و کلی اتفاق که میوفته رابطه رو کمتر میکنن و قطع میکنن.حالا اون پسر ازدواج نکرده و سرپرستارم همچنان مجرده.شاید باورتون نشه.زن 40 ساله مثل ابر بهار جلوی من گریه میکرد واسه یه عشق قدیمی.گفت تو چرا شوهر نمیکنی

گفتم مال من یکم فرق داره.بابام مخالف بود من جلوش ایستادم بعد پسره پا پس کشید بعدم رفت زن گرفت بعدم جدا شد بعدم خونوادش همچنان مخالف بودن و بعدترش.من دیگه نمیتونستم بهش اعتماد کنم و اخر اخرش اینکه کلا خیلی فرق داشتیم و یه عشق جوونی بود فقط.بعدم بابام کلا زیاد ایراد میگیره و من کلا حال چونه زدن ندارم واسه همین کلا قید همه چیو زدم.اون گریه کرد و من بغلش کردم.گریه کرد و من غبطه خوردم به حالش.گریه کرد و من خندیدم.گریه کرد و من فهمیدم چقدر ضعیفم و خندیدم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شستشوی فرش ماشینی و دستباف سنگ گرانيت|سنگ ساختماني|سنگ ساختماني اصفهان خرید اینترنتی دانشنامه قوانین ثبتی و حقوقی در ایران Jennifer sakhtemani علی محمدی تعمیرات تلویزیون,مانیتور,پرینتر حفاظ ثامن پناه میبرم به اینجا از شر دنیای بی‌رحم