گفت خوبی ها و بدیهاتو لیست کردم

گفتم چه کار خوبی.بگو ببینم

گفت نمیگم بهت

گفتم ولی خلی خوبه میشه راحتتر تصمیم گرفت ولی بهم بگو

گفت نمیگم.هنوز کاملش نکردم

گفتم باشه فکر خوبیه.بیا یه لیست بنویسیم

کاغذ و خودکار میارم شروع میکنیم یه خوبی یه بدی از هر کدوم رو مینویسیم.لیست جالبی میشه.من از نظر اون بی تفاوت و از نظر خودم منتطقی شروع میکنم به نوشتن

از نظر من اولین بدی اون بودنش تو شهر زادگاهه و از نظر اون بزرگترین بدی من اینه که دوسش ندارم.سوال نمیپرسه سعی نمیکنم قانعش کنم یا توضیح بدم.

میگه تو نبودیاز ایران میرفتم هرجوری قانونی یا غیر قانونی

میپرسه واقعا دوسم نداری؟

میگم دوست دارم ولی دلیل نمیشه باهات ازدواج کنم.من واقعا نمیخوام شهر زادگاه بمونم که تا اخر عمرم مجبور باشم با مردم اینجا و شهر طرح سرو کله بزنم .با تو از نظر مالی واقعا نگران اینده خودم و بچه هامم.ماهی 4تومن کفاف خرج خودم به تنهایی هم نمیده.خونه نداری ماشین نداری من تا 4 سال درامد ندارم.ونمیتونم اینجور فکر کنم که در اینده وابسته به درامد من باشیم و بعد هم من یه ادم نصفه از نظر قانونی نسبت به تو باشم

میگه نیستی

میگم هر وقت به صورت قانونی حق طلاق و بقیه حق و حقوقمو دادی اونوقت با تو برابرم

میه نه.

میگم خب 1369 سکه مهریه بزنم خوبه؟

میگه بدم میاد از این ادما یعنی چی اخه.هروقت خواستی بری خودم میذارم بری

گفتم حرف که باد هواست.تو پول نداری.تو شهر زادگاهی.من قراره نصف ادم بشم.چرا باید زنت بشم خب

نگاهم میکنه طولانی.دستمو میگیره.میگه من لایق تو نیستم

لبخند میزنم و تو دلم میگم.اره اولین ادمی هستی که واقعا فکر میکنم لایق من نیستی هرچندخیلی ادم خوبی هستی

 

اگه بخوام مقایسه کنم با ادمای قبلی:

ف:خوش اخلاق بود دوسش داشتم خیلی .شاد بود.خونواده شلوغی داشت که اونوقتا دوست داشتم ولی الان ندارم.اونم پول نداشت البته خب اون موقع اوضاع مالی انقدر بد نبود منم انقدر برام مهم نبود.اون دنبال پول بابام بود.اون موقع حرفی از حق و حقوق نبود.سر مسایل مالی نشد.اون کار نصفه داشت من دانشجو دانشگاه ازاد بودم و حاضر نبودم چیز اضافه تری از بابام بگیرم 

م:دوسم داشت دوسش داشتم.بالا پایین زیاد داشتیم.اختلاف نظر و فکر زیاد داشتیم قطع و وصل زیاد داشتیم.حقوقمو بهم نمیداد و باهاش احساس امنیت نداشتم و خونوادم دفه دوم به شدت مخالف بودن و خودمون هم به اختلاف نظر های زیادی خودیم تو 20 چندسالگی خواستمش ولی تو 30 سالگی نتونستم وایسم کنارش 

ر:پول داشت قیافه داشت کار خوب داشت.اون وقتا با زادگاه بودنش مشکلی نداشتم.خیلی گند اخلاق بود ولی خب برام مهم نبود.یعنی بی تفاوت بودم نسبت بهش.از این ادما که عصبانی نبشن ناجور و قهر کنن و برن تو قیافه.حقوقمو نداد و بابام بهمش زد هرچند الان پشیمون شده.هرچند منم عکس سفرهای خارجشو با زنش دیدم پشیمون شدم

ن:پولدار بود و خوش قیافه.خیلی کله گنده تو جامعه پزشکی شهر زادگاه.یه متحجر واقعی.چیزی به عنوان حق طلاق حتی در مخیله اش نمیگنجید.رفت و برگشت دوباره سراغم.ولی نمیتونستم قبولش کنم.کسی که مدام ادای ادمای مذهبی درمیاره و زن براش یعنی کار تو خونه و تو سری خور و احتمالا دنبال صدتا زن.کلا اخلاقی برام قابل تحمل نبود


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کرد موزیک آرمان حسینی فرکتال هنر یک عدد جوجه پزشک رد پا خوبان ایران اجاره ماشین عروس مطالعات منابع آب زیرزمینی عصر رسانه نقش قدم